×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

عاشقانه بخوان

× می نویسم،از روزهای بی توبودن می نویسم
×

آدرس وبلاگ من

dokhtare40gisebahar.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/lovesong1365

شازده كوچولو-11

آن وقت بود که سروکله روباه هم پیدا شد.

روباه گفت:-سلام.

شهریار کوچولو برگشت اما کسی را ندید.با وجود این با ادب تمام گفت:-سلام.

صدا گفت:-من اینجام زیر درخت سیب...

شهریار کوچولو گفت:-کی هستی تو؟عجب خوشگلی!

روباه گفت:-یک روباهم من.

شهریار کوچولو گفت:-بیا با من بازی کن.نمی دانی چقدر دلم گرفته...

روباه گفت نمی توانم بات بازی کنم.هنوز اهلیم نکرده اند آخر.

شهریار کوچولو آهی کشید و گفت:-معذرت می خواهم.

اما فکری کرد و پرسید:

-اهلی کردن یعنی چه؟

روباه گفت :-تو اهل اینجا نیستی دنبال چه می گردی؟

شهریار کوچولو گفت:-پی آدم ها می گردم.نگفتی اهلی کردن یعنی چه؟

روباه گفت:-آدم ها تفنگ دارند و شکار می کنند.اینش اسباب دلخوری است!اما مرغ و ماکیان هم پرورش می دهند و خیرشان فقط همین است.تو پی مرغ می گردی؟

شهریار کوچولو گفت:-نه.پی دوست می گردم.اهلی کردن یعنی چه؟

روباه گفت:-چیزیست که پاک فراموش شده.معنیش ایجاد علاقه کردن است

-ایجاد علاقه کردن؟

روباه گفت:-معلوم است.تو الان واسه من یک پسر بچه ای مثل صد هزار پسر بچه دیگر.نه من هیچ احتیاجی به تو دارم و نه تو هیج احتیاجی به من داری.من هم برای تو یک روباهم مثل صد هزار روباه دیگر.اما اگر مرا اهلی کردی هر دوتامان به هم احتیاج پیدا می کنیم.تو برای من میان همه ی عالم موجود یگانه ای می شوی و من برای تو.

شهریار کوچولو گفت:-کم کم دارد دستگیرم می شود.یک گلی هست که گمانم مرا اهلی کرئه باشد.

روباه گفت:-بعید نیست.رو این کره زمین هزار جور چیز می شود دید.

شهریار کوچولو گفت:-اوه،نه!آن رو کره زمین نیست.

روباه که انگار حسابی حیرت کرده بود گفت:-رو یک سیاره دیگر است؟

-آره.

-تو آن سیاره شکارچی هم هست؟

-نه.

-محشر است! مرغ و ماکیان چطور؟

-نه.

روباه آه کشان گفت:-همیشه خدا یک پای بساط لنگ است!

اما پی حرفش را گرفت و گفت:-زندگی یکنواختی دارم.من مرغ ها را شکار می کنم آدم ها مرا.همه ی مرغ ها عین همند همه ی آدم ها هم عین همند.این وضع یک خورده خلقم را تنگ می کند.اما اگر تو مرا اهلی کنی انگار که زندگی ام را چراغان کرده باشی.آنوقت صدای پایی را می شناسم که با هر صدای پای دیگری فرق می کند:صدای پای دیگران مرا وادار می کند تو هفت تا سوراخ قایم بشوم

 

یکشنبه 29 خرداد 1390 - 11:03:41 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


آدرس جدید


باران بهانه ای بود


باز باران


اگر فردا براي شکار پلنگ به دريا رفتم،


یخورده دیر شد


خاطرات گم شده


مرا ببخش که جواب سلامت را نمی دهم


از تو گفتن هايم


انگار خواب هم که باشی


اتفاقش نیوفتاد


نمایش سایر مطالب قبلی

پیوند های وبلاگ

آمار وبلاگ

369864 بازدید

276 بازدید امروز

266 بازدید دیروز

1483 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements